(2)پاسخ های آلیستر مک گراث به ریچارد داوکینز
پروفسور آلیستر مکگراث استاد الهیات تاریخی دانشگاه آکسفورد و دستیار پژوهشی ارشد در کالج هریس منچستر است. وی ابتدا در رشتهی شیمی تحصیل کرده و قبل از تحصیل الهیات نظاممند، تحقیقاتی در زمینهی
نویسنده: حمیدرضا آیت اللهی
پروفسور آلیستر مکگراث (1) استاد الهیات تاریخی دانشگاه آکسفورد و دستیار پژوهشی ارشد در کالج هریس منچستر است. وی ابتدا در رشتهی شیمی تحصیل کرده و قبل از تحصیل الهیات نظاممند، تحقیقاتی در زمینهی بیوفیزیک مولکولی در دانشگاه آکسفورد به انجام رسانده است. خود وی عنوان میکند که:
من یک ملحد بودم. در سال 1953 در ایرلند شمالی متولد شدم. ابتدا گمان میکردم که خدا یک توهّم بچهگانه است که برای پیرها، شیادان مذهبی و کسانی که از نظر هوشی ضعیف هستند، مناسب است. علوم طبیعی که در دوران دبیرستان مطالعه کرده بودم، مرا به این نتیجه رسانده بودند که میان الحاد (2) و علوم طبیعی رابطهی مستقیمی وجود دارد و همین امر باعث شده بود که دین را به بوتهی نقد بکشم. در سال 1971 در دانشگاه آکسفورد با مطالعهی بیوفیزیک مولکولی، هیجان بیشتری برای پژوهش عالم طبیعت یافتم. با وجود شادی و شور فراوانی که برای مطالعهی علوم طبیعی داشتم، به فکر بازاندیشی و تجدیدنظر در تفکرات الحادیام افتادم. برای هیچکس آسان نیست که عقاید محوریاش را در معرض نقد قرار دهد. دلیل من برای اینکار وقوف به این امر بود که مطالب به روشنی و وضوحی که من فکر میکردم، نبودند. من این مرحله را بحران ایمان (3) مینامم. رفتهرفته فهمیدم که دلایل مکاتب الحادی، قابل قبول نیستند. دلایلی که زمانی روشن، قاطع و قانع کننده به نظر میرسیدند، برایم به دلایلی مبتنی بر دور باطل تبدیل شدند. فرصت صحبت با مسیحیان دربارهی ایمانشان، برای من آشکار کرد که دربارهی مسیحیت کم میدانم و همانها را هم از توضیحات نه چندان درست منتقدان جنجالی مسیحیت مثل برتراند راسل و کارل مارکس اخذ کرده بودم. ارتباط قطعیای که من میان علوم طبیعی و الحاد میدیدم ارتباطی احمقانه و جاهلانه بود. پس از گرویدن به مسیحیت، به بررسی جدایی نظاممند علوم طبیعی و الحاد پرداخته و با بررسی هرچه بیشتر، علوم طبیعی را از چشمانداز مسیحیت دیدم. در سال 1977 در حال مطالعهی بیوفیزیک مولکولی در آکسفورد اولین کتاب ریچارد داوکینز (4) جانورشناس ممتاز آکسفورد با عنوان ژن خودخواه (5) را دیدم. با وجود توانایی بالای وی در بیان مفاهیم مشکل، نکتهای که که در آن یافتم، الحاد کمعمق و سطحی نگرانهی آن بود که با بر چسبی روشنفکرانه به زیستشناسی او اضافه شده بود، و نه با استدلالهای واضح و یقینی. داوکینز، هم اکنون به متفکر پیشتاز تشکیلات الحادی بریتانیا و یکی از صریحترین منتقدان دین مسیحیت تبدیل شده است. کیفیت تقریرات و جسارت نثرش از او حریفی اجتناب ناپذیر برای مدافعه گران (6) مسیحی ساخته است (McGrath, 2007, p1-6).
مکگراث در این مقاله رویکرد داوکینز به مسئلهی دین و علم را مطرح کرده و ارتباط میان علوم طبیعی و الحاد را به چالش کشیده و مهمترین عناصر نقد الحادی مسیحیت را مطرح کرده و به آنها جواب داده است. البته این نقدها با طول و تفصیل بیشتری در کتاب وی تحت عنوان "خدای داوکینز" (7) بیان شدهاند (Mc Grath, 2004, pp. 31-2).
به نظر داوکینز علم و نظریهی تکامل داروین (8) اعتقاد به خدا را به غیرممکن ساخته است. قبل از داروین، جهان امری تلقی میشد که توسط خدا طراحی شده اما پس از او تنها «توهم طرح» مطرح میشود. جهان داروینی هیچ هدفی ندارد و نمیتوان آن را به صورت «خیر» یا «شر» توصیف کرد. چیزی نیست جز بی تفاوتی بی امان کور. وی داروینیسم را یک نظریهی زیست شناختی نمیداند بلکه آن را یک جهان بینی میداند. داروین به خصوص و علم به طور عموم ما را به سمت الحاد سوق میدهند (Dawkins, 1995, p.133).
مکگراث در پاسخ عنوان میکند که معروف است که روش علمی قادر به قضاوت در مورد فرضیهی خدا، خواه مثبت و خواه منفی، نیست. آنان که باور دارند وجود خدا را ثابت یا رد میکنند، از روش علمی فراتر از محدودیتهای قانونیاش استفاده میکنند و آن را بی اعتبار میکنند.
برخی از زیست شناسان سرشناس مانند فرانسیس اس کالینز (9)، سرپرست پروژهی تعیین ژنوم انسانی، معتقد است که علوم طبیعی ایمان را تأیید میکنند (Mc Grath, 2007, pp.23-37).
اما زیست شناس تکاملی، استفن جی گلد (10) تعبیرهای سلبی دربارهی ایمان را رد میکند و معتقد است که ایمان را به هیچ نحوی نمیتوان اثبات کرد؛ اگر قرار است پرسش از وجود خداوند حل شود بهتر است بر پایه و اساسهای دیگری حل شود. محدودیتهای دینی روش علمی، در زمان خود داروین هم به خوبی درک شده بود و این نظر جدیدی نیست. این نکته در نوشتههای تی. اچ. هاکسلی (11) هم بیان شده است. گلد در سال 1992 مقالهای در مجلهی علمی آمریکایی (12) عنوان کرد که علم به وسیلهی روشهای قانونیاش نمیتواند در مورد خدا قضاوت کند و داروینیسم هیچ ارتباطی با وجود یا ماهیت خدا ندارد. وی معتقد است که زیست شناسان تکاملی هم میتوانند ملحد باشند و هم موحد. وی همچنین میگوید جی. جی. سیمپسون (13) که یک اومانیست لاادری گراست و مسیحی ارتدکس روسی، تئودوسیوس دوبژانسکی (14) هم در نوشتههایشان این نکته را تأیید کردهاند (Gould. 1992, pp.118-127). مک گراث عنوان میکند که داوکینز داروینیسم را آزادراهی خردمندانه به سوی الحاد میداند اما این خط سیر خردمندانه مستقیماً به لاادریگرایی میرسد. داوکینز فاصلهی منطقی بین داروینیسم و الحاد را با لفّاظی و سخن پراکنی پر میکند نه با سند و مدرک. اگر قرار باشد نتایج قطعی حاصل شود، باید بر پایه و اساس دیگری باشد و هرکس خلاف این را بگوید باید دلیل داشته باشد (Mc Grath, 2007, p. 8-10).